امتداد

شعر و عکس

امتداد

شعر و عکس

کاغذهای خیس

 

 

سلام بعد از مدتها تونستم به روز بشم...

 

از دوستانم به خاطر تاخیر طولانیم معذرت می خوام...

 

امیدوارم بعد این همه مدت این کار به دلتون بشینه:

 

 

 

یک شب این شهر را ترک خواهم کرد

 

با کاغذ های خط خطی

 

 اما این همه کاغذ خیس شده

 

صدایی ندارد

 

تو...

مه...

ردپا...

 

دیگر نمی توان از آن همه شعر

 

حتی خطی خواند

 

دیگر این کاغذ ها غرق شده اند

 

اگر راه مرا گم کند چه؟

 

حتی خط های ممتد

 

پر شده از  پل های شکسته

 

پلی که مرا میرساند

 

در مه می شکند

 

حتی مردی که این همه سال فانوس به دست...

 

دیگر خاموش شده ست... خاموش

 

شاید به دادم برسد

 

ورق پاره های خاطراتت

 

آتش که می زنم

 

انگار شعله ی چشمان تو در باران می سوزد

 

اگر از این راه گذشتی

 

حتما به کفشهای پاره ی کنار جاده نگاه کن

 

شاید هنوز خیس باشد

 

 

به مناسبت حماسه جاوید ناوچه پیکان در روز هفتم آذر

 

 

 

دریایی آرام و خلیجی رام

 

گهواره ی امواج و کشتی ها

 

در خواب خوش دریا و ماهیگیر

 

ماه و ستاره غرق در رویا

 

 

آن سوی در دست اهریمن

 

در بندری تاریک پنهان بود

 

فکر پلید دشمنان آنجا

 

در ذهن موشکها نمایان بود

 

 

دشمن مسلح تا به دندان بود

 

انباری از باروت و آتش داشت

 

ایران ولی آماده ی ایثار

 

در سینه اش صدها سیاوش داشت

 

 

روز نبرد ناو پیکان بود

 

صدها تکاور با تمام جان

 

آماده ی پیکار با دشمن

 

با سینه ای آکنده از ایمان

 

 

آن روز روز هفتم آذر

 

آن اسکله سرتا به پا لرزید

 

وقتی فرو می ریخت در دریا

 

شیطان از این آشوب می ترسید

 

 

دشمن شکستی سخت را می دید

 

در آتش و خون پیش چشمانش

 

از خشم و نفرت در خودش می سوخت

 

حتی شکست آن روز دندانش

 

 

شیطان ولی با خشم از هر جا

 

آماده ی پرتاب موشک شد

 

آتش به روی ناو پیکان ریخت

 

وقتی تمام آب موشک شد

 

 

پیکان در عمق آبی دریا

 

چون قو سپید و پاک می رقصید

 

آتش گرفت و با شجاعت رفت

 

پشت تمام دشمنان لرزید

 

 

آن روز جسم پاک آن مردان

 

بر آبی دریا نمایان شد

 

در آب دریا غسلشان دادند

 

دریا مزار آن شهیدان شد

 

 

 

شروع به کار امتداد

 

 

امتداد ادامه دادن یک مسیر آشناست

 

مسیری که هر روز در آن قدم میزنیم

 

از امروز شعرها و نوشته هایم را

برای نظر دهی دوستان به روی وب میگذارم

 

درباره ی خودم معرفی ساده ای به نظرم می رسد

 

 

حسین برومند

بیست و شش ساله بچه ی خیابان شالیکوبی گرگان

کارشناسی اقتصاد

 

 

سعی میکنم زود به زود مطالب جدید بگذارم